قوله تعالى: یسْئلونک ما ذا ینْفقون الآیة... فرمان آمد در قرآن چند جایگه که أنْفقوا مما رزقکم الله و أنْفقوا مما رزقْناکمْ نفقت کنید، و از آنچه شما را روزى کردیم چیزى بیرون دهید، پرسیدند که چه دهیم؟ و چند دهیم؟ و فرا که دهیم؟ و این پرسنده گویند که عمرو بن الجموح بوده درین آیت جواب آمد که فرا که دهید: گفت هر چه نفقت کنید از مال خیر اینجا بمعنى مال است، فللْوالدیْن یعنى على الوالدین، ابتدا به پدر و مادر کنید، و این یکى در نفقات واجب منسوخ گشت، اکنون نفقه پدر و مادر بر فرزندان واجب است، و زکاة و صدقه و وصیت ایشان را حرام. دلیل قرآن بر وجوب نفقه پدر و مادر آنست که گفت: و قضى ربک ألا تعْبدوا إلا إیاه و بالْوالدیْن إحْسانا و من الاحسان الانفاق علیهما.
و دلیل سنت آنست که مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم گفت: «ان اطیب ما یأکل الرجل من کسبه و ان ولده من کسبه.
و الْأقْربین و خویشاوندان یعنى ایشان که نه وارثان اند، و فاضلتر آنست، که احسان با پیوستگى خویش کند، و صدقه بایشان دهد، اگر چه با ایشان بخصومت بود، که مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم گفت: «افضل الصدقة على ذى الرحم الکاشح».
و میمونة بنت الحارث گفت: «یا رسول الله اعتقت جاریة لى فقال صلى الله علیه و آله و سلم آجرک الله اما انک لو اعطیتها اخوالک کان اعظم لاجرک. و قال صلى الله علیه و آله و سلم لزینب امرأة عبد الله بن مسعود: زوجک و ولدک احق من تصدقت علیهم.
و الْیتامى و پدر مردگان نا.
قال النبى صلى الله علیه و آله و سلم: «اذا بکى الیتیم اهتز عرش الرحمن لبکائه» فقال الله عز و جل للملائکة من ابکى عبدى و انا قبضت اباه و واریته فى التراب؟ قال فتقول الملائکة اى رب! لا علم لنا، فیقول الله لملائکته اشهدکم انه من ارضاه ارضیته»
و قال صلى الله علیه و آله و سلم «کافل الیتیم له او لغیره، انا و هو کهاتین فى الجنة یعنى السبابة و الوسطى»
و الْمساکین و درویشان و مسکین آنست که خرج مهم وى از دخل بیش بود، و کفایت یک ساله تمام ندارد، هر چند که سراى و جامه ضرورت و فرش و خنور خانه دارد و بدان محتاج است، هم مسکین بود.
ابو سعید خدرى گفت: احبوا المساکین فانى سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول «اللهم احینى مسکینا! و امتنى مسکینا! و احشرنى فى زمرة المساکین!»
و ابْن السبیل مهمان است اگر سفرى باشد و اگر حضرى، و حق مهمان دارى سه روز است، چون ازین سه روز بر گذشت معروف باشد، و کل معروف صدقة و ما تفْعلوا منْ خیْر فإن الله به علیم و هر چه هزینه کنید در وجوه بر، و مصالح، و احسان با مردمان، خداى بداند آن از شما، یعنى که بر شمارد و بآن پاداش دهد، همچنانست که گفت: فمنْ یعْملْ مثْقال ذرة خیْرا یره اى یرى المجازاة علیه. قال ابو جعفر یرید ابن القعقاع «نسخت الزکاة کل صدقة فى کتاب الله تعالى، و نسخ شهر رمضان کل صوم، و نسخ ذباحة الاضحى کل ذبح.
کتب علیْکم الْقتال الآیة... مسلمانان را ده سال بمکه و روزگارى بمدینه باعراض و صفح میفرمودند، آخر فرمان آمد بقتال، اول فرمان آمد و فریضه کرد که یک مسلمان با ده کافر باز کارد، و بجنگ بیستد، و پشت ندهد بهزیمت، آن بر مسلمانان دشوار آمد که ثواب قتال نیز نشنیده بودند و با زندگانى و دوستى جان گرائیدند، این آیت آمد که: کتب علیْکم الْقتال و هو کرْه لکمْ قومى مفسران گفتند این حکم صحابه رسول راست على الخصوص، دون غیرهم، از اینجاست که ابن جریح عطا را گفت، که بحکم این آیت غزو بر همه مسلمانان واجب است؟ قال لا، کتب على اولئک حینئذ» و قومى ظاهر آیت بر کار گرفتند و غزو بر همه مسلمانان واجب دیدند، الى قیام الساعة و ما
روى عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم یدل علیه، قال: ثلاث من اصل الایمان: الکف عمن قال لا اله الا الله، لا نکفره بذنب و لا نخرجه من الاسلام بعمل، و الجهاد ماض منذ بعثنى الله عز و جل الى ان یقاتل آخر امتى الدجال لا یبطله جور و لا عدل و الایمان بالاقدار، و قال من لم یغزو لم یحدث نفسه بالغزو، مات على شعبة من النفاق.
و قول صحیح و مذهب مشهور آنست که جهاد و غزو فرض کفایت است نه فرض عین، اذا قام به من فئة کفایة، سقط الفرض عن الباقى، کحضور الجنازة و رد السلام و تشمیت العاطس.
اهل معانى گفتند: و هو کرْه لکمْ این کراهیت نه آنست که فرمان خداى را عز و جل کاره بودند، یا بظاهر کراهیتى نمودند، لکن در طبع خود نفورى میدیدند از آنک هم بر مال مونت میدیدند، و هم بر نفس مشقت، و هم بر روح خطر، پس بعاقبت که ثواب جهاد و فوائد آن از رسول خدا شنیدند آن کراهیت برخاست. عکرمه گفت انهم کرهوه ثم احبوه و یشهد لذلک قصة عم انس بن مالک، قال انس غاب عمى انس بن النصر عن قتال بدر، فشق علیه لما قدم، و قال غبت عن اول مشهد شهده رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم، لئن اشهدنى الله قتالا لیرین الله بما اصنع، فلما کان یوم احد مشى بسیفه، فلقیه سعد بن معاذ، فقال اى سعد، و الذى نفسى بیده انى لاجد ریح الجنة دون احد. فقال سعد، فما استطعت یا رسول الله ما صنع قال انس. فوجدناه بین القتلى، به بضع و ثمانون جراحة، من بین ضربة بسیف و طعنة برمح و رمیة بسهم، و قد مثلوا به فما عرفناه حتى عرفته اخته بثیابه. و صح فى الخبر ان النبى صلى الله علیه و آله و سلم قال: «و الذى نفسى بیده لوددت انى اقتل فى سبیل الله ثم احیى، ثم اقتل، ثم احیى ثم اقتل.»
مصطفى بتخاصیص قربت و بصیرت نبوت بدید آنچه رب العزة شهیدان را ساخته است در غیب، از لطائف کرامات و شرائف درجات، تا لاجرم نقدى درین سراى فانى این آرزویش بخواست که «وددت انى اقتل فى سبیل الله ثم احیى ثم اقتل» باز دیگران که باین مثابت نرسیدند، و این دیده غیب بین نداشتند، لعمرى که همین آرزو کنند، اما نه امروز لکن فردا در فردوس که آن احوال براى العین بینند. مصداق این آن خبرست که مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم گفت: «ما احد یدخل الجنة یحب ان یرجع الى الدنیا و له ما فى الارض من شیء الا الشهید یتمنى ان یرجع الى الدنیا فیقتل عشر مرات، لما یرى من الکرامة.»
و روى ان الله عز و جل اطلع علیهم اطلاعة فقال: هل تشتهون شیئا؟ قال اى شىء نشتهى. و نحن نسرح من الجنة حیث شئنا، ففعل ذلک بهم ثلث مرات فلما رأوا انهم لن یترکوا من ان یسألوا، قالوا یا رب نرید ان ترد ارواحنا فى اجسادنا حتى نقتل فى سبیلک مرة اخرى. فلما رأى ان لیس لهم حاجة ترکوا.
عسى أنْ تکْرهوا شیْئا و هو خیْر لکمْ الآیة... و مگر که شما را چیزى کراهیت آید و آن خود شما را به بود، یعنى که غزو کردن کراهیت میدارید و در آن از دو نیکى یکى هست: اما الظفر و الغنیمة، و اما الشهادة و الجنة.
و عسى أنْ تحبوا شیْئا و هو شر لکمْ الآیة... و مگر که چیزى دوست دارید شما و آن خود بتر است شما را، یعنى باز ماندن و با پس نشستن از غزو که در آن هم ذل فقر است، و هم حرمان غنیمت و شهادت.
قال ابن عباس کنت ردیف النبى صلى الله علیه و آله و سلم فقال یا ابن عباس ارض عن الله بما قدر و ان کان بخلاف هواک، انه لمثبت فى کتاب الله عز و جل. قلت یا رسول الله این و قد قرأت القرآن؟ قال و عسى أنْ تکْرهوا شیْئا و هو خیْر لکمْ
و فى معناه انشدوا.
رب امر تتقیه خیر امر ترتضیه
خفى المحبوب منه و بد المکروه فیه
یسْئلونک عن الشهْر الْحرام الآیة... این آیت در شأن قومى آمد از یاران رسول خدا که در سفرى بودند، در پسین روز محرم، روز سى ام رسیدند فرامردى از مشرکان، و گله گوسپند با وى و آن مشرک تنها و جاى خالى، و آن مرد خویشتن را مى ایمن شمرد که ماه حرام است ازین جوک مسلمانان لختى قصد کشتن آن مرد کردند و گفتند که مرد مشرک است، و در گوسپند رغبت کردند و گفتند مگر دوش ماه نو بوده است، و امروز صفر است، و لختى از مسلمانان گفتند نه! که ماه حرام است آن قوم که در گوسپند رغبت کردند، آن مشرک را بکشتند. اولیاء کشته برسول خدا آمدند و دعوى خون کردند، و تشنیع کردند که ماه حرام بود، رسول خدا دیت آن کشته باز پذیرفت، و این آیت آمد: یسْئلونک عن الشهْر الْحرام... یعنى یسئلونک عن قتال فى الشهر الحرام، قلْ قتال فیه کبیر اى عظیم العقوبة فیه. پیش از نزول این آیت در ماههاى حرام هیچکس کشتن نکردى تعظیم آن را تا این واقعه بیفتاد و این قصه برفت، و مشرکان ملامت و تعییر در گرفتند که در ماه حرام کشتن چون کنند؟ و آزرم آن چرا بگذارند؟.
گویند که عبد الله جحش نامه نوشت بمومنان اهل مکه: اذا عیرکم المشرکون بالقتال فى الشهر الحرام فعیروهم انتم بالکفر و اخراج رسول الله و منعهم عن البیت. گفت چون کافران شما را تعییر کنند که در ماه حرام قتال کردید، شما ایشان را تعییر کنید که شما نیز کفر آورید، و رسول خدا و یاران را از مکه و مسجد حرام باز داشتید، پس این حکم خود منسوخ گشت بآیت سیف: قال الله تعالى: فاقْتلوا الْمشْرکین حیْث وجدْتموهمْ اى فى الحل و الحرم. اجماع مسلمانان امروز آنست که قتال با کافران در همه ماهها حلال آن و حرام آن رواست. پس این قوم که آن مشرک را کشته بودند گفتند یا رسول الله چه بینى؟ اگر ما آن مرد مشرک را که در ماه حرام کشتیم ما را ثواب جهاد در سبیل خداى بود؟ این آیت آمد که إن الذین آمنوا میگوید ایشان که بگرویدند، و رسالت تو پذیرفتند، و پیغام ما بجان و دل باز گرفتند و الذین هاجروا و ایشان که خان و مان و اوطان خویش بدرود کردند، و از اسباب و علائق و از خویش و پیوند خود ببریدند و صحبت رسول و موافقت وى بر همه اختیار کردند، و بحکم این فرمان برفتند که «هاجروا تورثوا ابناءکم مجدا» و جاهدوا فی سبیل الله و از بهر خدا در راه خدا با اعداء دین بکوشیدند، و جان بذل و تن سبیل، و دل فدا، و بخوش دلى استقبال این فرمان شرع مقدس کرده، که «اغزوا بسم الله و فی سبیل الله، قاتلوا من کفر بالله» و تسکین دل ایشان را و تحقیق امید ایشان را مصطفى علیه السلام میگوید: «من قاتل فى سبیل الله فواق ناقة وجبت له الجنة، من أنفق نفقة فى سبیل الله کتب له سبعمائة ضعف رباط، یوم فى سبیل الله خیر من الدنیا و ما فیها.»
أولئک یرْجون رحْمت الله و الله غفور رحیم بر فرمى مشکل شود رجا و تمنى، و آن را فرقى نه نهند و فرق آنست: که اگر با رجا غفلت بود، و در طاعت فترت، آن را تمنى گویند و تمنى آرزوست، و آرزو در راه دین معلول است و حال صاحب رجا بعکس اینست، و در راه دین محمول است. رب العزة درین آیت عین معاملت و حقیقت طاعت از ایمان و هجرت و مجاهدت در پیش داشت، آن گه رجاء ایشان پس اجتهاد و طاعة به پسندید، و ایشان را در آن بستود گفت: أولئک یرْجون رحْمت الله جاى دیگر گفت یحْذر الْآخرة و یرْجوا رحْمة ربه ابن خبیق گفت: امیدواران سه مرداند: یکى نیکو کردار امید میدارد که کردارش قبول کنند، و وى را در آن پاداش دهند. دیگر مردى بد کردار که توبه کرد و از بدى بازگشت، و دل در عفو و مغفرت بست، امید میدارد که عفو کنند و وى را بیامرزند. سدیگر مردى است سر بگناهان در نهاده، و ناپاکیها بر دست گرفته، آن گه میگوید امید دارم که بیامرزد: این یکى صاحب تمنى است و آن دو دیگر صاحب رجاء
روى ان النبى صلى الله علیه و آله و سلم دخل على اصحابه من باب بنى شیبه فرآهم یضحکون فقال أ تضحکون؟ لو تعلمون ما أعلم، لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا. ثم مر ثم رجع القهقرى، و قال نزل على جبرئیل، و اتى بقوله تعالى نبئْ عبادی أنی أنا الْغفور الرحیم
و عن ابن مسعود رض قال «الکبائر: الاشراک بالله، و الامن من مکر الله، و القنوط من رحمة الله، و الیأس من روح الله عز و جل.